بعضی وقتا دلم میخواد شهرم یه شهر کوچیک بود، مثه اون قدیما. دورشو دیوار میکشیدن با یه دروازه که تنها ورودیش بود و چندتا نگهبان ازش محافظت میکردن. راس یه ساعت مشخص دروازه بسته میشد و اگه دیر میکردی میموندی پشت در. دور تا دور شهر بیابون بود. مردم شهرمون همدیگه رو دوست داشتن. شبا میرفتن خونه ی همدیگه شب نشینی مخصوصا شبای زمستون. دور آتیش جمع میشدن و تخمه میشکوندن و خوش بودن. روزا میرفتن دنبال هیزم واسه گرم کردن خونه هاشون. باغها و مزارع این شهر عوض اینکه بیرون دروازش باشه تووش بود. همه چی توش داشت. از آسیاب و دکتر و قابله گرفته تا بقالی و قصابی و هرچیزی که فکرشو بکنی. شبها به جای لامپ فانوس روشن میکردن. توو خیابونا با مشعل راه میرفتن. واااای شبها از بیرون دروازه صدای زوزه ی گرگ و پارس سگهای ولگرد میومد. :D .
واای دلم خواست :D
مادر...
سلام...
امروز اومدم فریاد بزنم!
اومدم از واژه مقدس و مزخرف عشق حرف بزنم.
سر صحبتم با همه ی دختر خانومای دبیرستانی و دختر بچه های راهناییه.
آها شماهایی که از بی وفاییه پسرا و نا مردیشون حرف میزنید،آهای اونایی که حتی معنیه کلمه ی عشق رو
نمیدونید ولی میای وب میزنی و از عشششششششششششششششق و خیانت حرف میزنی،آهای
کسایی که حماقت خودتون رو میذارید به پای نامردی و خیانت پسر،و چیزای دیگه...
کی به تو گفته چشماتو ببندی و عاشق بشی؟
کی به تو گفته به حرف یه پسر 18،19 ساله که هنوز خودشو نشناخته
و دستش توی جیب باباشه گوش کنی؟
اصن کی به تو گفته باهاش رابطه برقرار کنی؟
کی به تو گفته به قولاش عمل میکنه؟
کی به تو گفته پیش دوستات از اون به عنوان عشقت یاد کنی؟
و،و،و. و هزارتا و دیگه...
برادر زادم 4سال با دختر خالش رابطه داشته.
من به هر دوتاشون گفتم آخر کار شما هیچه.
اینا از 16 سالگی با هم رابطه داشتن.
من برادر زادم زیاد برام مهم نبود و بیشتر به فکر دختره بودم.
اینجا یه نکته رو بگم که شماها نمیدونید!
پسرا از سن 17 تا 21 سالگی دوس دارن با دخترا رابطه داشته باشن ولی به هیچ وجه برای ازدواج نیست!
چرا؟ چون توی این سن براشون جذابیت داره و این رابطه ها صرفآ برای خودشناسیه.
یعنی ببینن میتونن با جنس مخالف رابطه برقرار کنن یا نه؟
درست همین موقع دخترا درگیر احساسات میشن و بله به یه پسر که نمیتونه خودشو بشوره میگن
عشششششششششششقم.واعا مزخرفه...
خلاصه برادر زاده من شده 20 سالش و مث خیار این دخترو ول کرده.
حالا دختره میخواست خود کشی کنه و یه مدت درسو ول کردو افسردگی گرفت بماند...
حالا بعد 5 ماه فهمیده که چقدر اوسگل بوده.
میری داخل یه سری وبلاگا میبینی از این مزخرفات نوشتن:
کاش در کنارم بودی و من مادر تو را فحش میدادم و تو چیزی نمی گفتی جز یک جمله:
بیا بغلم بوست کنم...
یا مینویسن: بیا مثل پاییز پارسال که در فلان پارک روی برگای زرد پاییز در حالی که دست من روی شانه توست و
دست تو داخل شورت منه قدم بزنیم...
آه که چقد تورا دوست دارم......
جون مادراتون جمع کنید این مزخرفاتو.
به این حرفا فکر کنید که عین حقیقتا.
مرز بین عشق و احساسات و دوستی رو نریزید به هم.
من تنها با یه نفر توی این وب صمیمی ام و واقعآدوسش دارم.اینکه کیه و چرا دوسش دارم رو نپرسید.
از همین جا میبوسمش
با وجود اینکه کارگزار مخابراتی روستای مالوجه هر روزه کار 3 کارمند را انجام می دهد(مخابرات،بانکی و پست)و تا به امروز هم متاسفانه به استخدام رسمی دولت نیومده و از هیچگونه حمایت دولتی برخوردار نیست، امابا تمام اخلاص وصادقانه به مردم خدمت می کند و بافعالیت روز افزون خود باعث کاهش بسیاری از هزینه های مردم شده و با تلاش خود در سطح استان بیشترین جذب مشتری بانکی را دارد واز این حیث در استان اول است. تا به حال هیچ یک از مسولین روستا اعم از دهیار و شوراهها هیچگونه تقدیر و تشکری از نامبرده به عمل نیاورده اند.
یوزر و پسورد نود32(روز سه شنبه 30 مهرماه 92)
یوزر و پسورد نود32(روز سه شنبه 30 مهرماه 92)
بمنظور جلوگیری از مسدود شدن آی پی سایت از فایل تکست دانلود کنید:
خرید عینک آفتابی
خرید ساعت مچی زنانه
خرید ساعت مچی مردانه
خرید ساعت مچی کاسیو
ساخت وبلاگ